شما در چنین موقعیتی چه می کنید؟
به گزارش وبلاگ راضانی، اینها جملات هر روزه ما آدم بزرگ ها خطاب به بچه هایی است که پشت چراغ های قرمز طولانی کمین کرده اند تا شیشه ماشین های ما را با یک پاروی تیغه لاستیکی کوچک و ظرف آبپاشی که بیشترش آب است، تمیز کنند. برایشان هم فرقی ندارد که تازه از کارواش برگشته باشی یا ماشینت کثیف باشد. بیشتر به نوع ماشین نگاه می کنند و بعد هم به چشمان راننده. حتی گاهی ترکیب نفراتی که سوار ماشین هستند برایشان مهم است. مثلاً اگر یک مرد تنهای خسته سوار اتومبیل باشد، کمتر ممکن است سراغش بفرایند اما اگر خانواده باشند و کمی هم شاد، احتمال اینکه بتوانند از آنها پولی بگیرند بیشتر است و حتماً سراغشان می فرایند. درست مثل سربازی عمل می کنند که از مافوقش برای انجام کاری دستور داشته باشد. واقعاً هم راه فراری از دستشان نیست.
این بچه ها، زخم هایی بر تن خیابان ها هستند. هر چه به آنها دست بزنیم، شرایطشان بدتر می شود. شاید دقیقاً به همین دلیل است که هیچوقت طرح های ساماندهی آنان با موفقیت همراه نبوده است. اولین بار طرحی با عنوان تجهیز و راه اندازی مراکز جمع آوری، شناسایی و هدایت متکدیان و بچه ها خیابانی در سال 1377 با توافق چند نهاد از جمله سازمان بهزیستی، شهرداری تهران، نیروی انتظامی و معاونت امور اجتماعی استانداری تهران شروع شد که در سال 1378 در 6 استان به اجرا درآمد. پس از آن طرحی به نام مراکز شناسایی، تشخیص و جایگزینی بچه ها خیابانی از طرف سازمان بهزیستی در سال 1378 تهیه شد که ابتدا در 16 استان کشور اجرا و بعد به 28 استان توسعه داده شد. همزمان، معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران با راه اندازی دو مرکز به نام خانه سبز برای پسران و خانه ریحانه برای دختران، طرح دیگری را با عنوان طرح ساماندهی بچه ها خیابانی شروع کرد. سه سال بعد طرحی با عنوان ساماندهی 20 هزار کودک خیابانی شروع شد که بر اساس آن سازمان بهزیستی و نیروی انتظامی باید اقدام به جمع آوری بچه ها خیابانی می کردند و پس از معرفی به ستادکل پذیرش و ساماندهی بچه ها خیابانی در هر استان و انجام بررسی های اولیه با توجه به شرایط فردی و خانوادگی، آنها را به مراکز دیگری مانند کانون اصلاح و تربیت و مراکز توان بخشی، شهرداری ها، کمیته امداد و … ارجاع می دادند.
در همین سال برنامه ای با عنوان مهمانسرای (پناهگاه) بچه ها خیابانی مبتنی بر رویکرد مراکز باز در تهران و 6 استان دیگر به اجرا درآمد که در نظر داشت امکانی را فراهم آورد که بچه ها کار بتوانند شب را در مهمانسرا اقامت کرده و روز را به کار بپردازند و در مدت حضورشان در مهمانسرا نیز از برنامه های آموزش بهداشت، مهارت های زندگی و حرفه ای استفاده کنند.
در ادامه، طرح دیگری با عنوان حمایت از بچه ها کار (مرحله اول، بچه ها کار خیابانی) از طریق سازمان بهزیستی شروع شد که در واقع تکمیل کننده طرح مهمانسرا بود و ارتقای بچه ها کار خیابانی از راه ارائه آموزش گروه های داوطلب، آموزش به کارفرمایان و آموزش به جامعه برای مشارکت در برنامه ریزی برای بچه ها خیابانی را هدف خود قرار داده بود.
با گذشت سه سال از اجرای دو طرح مبتنی بر رویکرد مراکز باز در سال 1384 با همکاری وزارت رفاه و سازمان بهزیستی آیین نامه ساماندهی بچه ها خیابانی تهیه شد که به موجب آن رویکرد جمع آوری، حذف و سیستم جذب از طریق مددکار اجتماعی در خیابان جایگزین شد. در این آیین نامه مراکز بچه ها خیابانی به چهار سطح تقسیم بندی شده بودند که عبارتند از: مراکز سرپایی (ثابت و سیار) اقامت کوتاه مدت (تا 21 روز)، اقامت میان مدت (حداکثر تا یک سال) و اقامت بلندمدت که آخرین سطح خدمات را تا خاتمه 18 سالگی تامین می کند.
تشکیل شورای ساماندهی بچه ها خیابانی به منظور اجرای این آیین نامه که باید با هماهنگی وزارت رفاه انجام می شد در مدت نزدیک به 10 سال معوق ماند تا خاتمه در سال 1393 با حضور وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی اولین جلسه این شورا تشکیل و به گفته او اصلاح آیین نامه با هدف تعیین کردن شرایط اتباع خارجی با همکاری دفتر امور اتباع خارجی وزارت کشور به عنوان اولین وظیفه شورا در دستور کار قرار گرفت اما هنوز متن این اصلاحیه در دسترس نیست.
به هر حال فعلاً همان آیین نامه مصوب سال 84 حاکم است. طبق این آیین نامه، کودک خیابانی فرد کمتر از 18 سال تمام است که به صورت محدود یا نامحدود در خیابان به سر می برد، اعم از کودکی که هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است یا کودکی که خیابان را خانه خود می داند و رابطه او با خانواده به حداقل رسیده یا اساساً چنین ارتباطی وجود ندارد.
طبق همین آیین نامه، 11 سازمان و نهاد موظف به همکاری در فرایند ساماندهی بچه ها خیابانی شده اند که عبارتند از نیروی انتظامی، وزارت دادگستری، شهرداری، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ، وزارت بهداشت ، سازمان بیمه خدمات درمانی، سازمان تأمین اجتماعی ، صدا و سیما، هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و کمیته امداد. اما همچنان سر چهارراه، بچه ها زیادی مشغول کارند و انگار هر روز بر تعدادشان اضافه می شود. چهارراه ها بازاری بدون اجاره و مالیات است که صاحبان این بچه ها را به سودجویی هر چه بیشتر ترغیب می کند. حالا از هر رده سنی، کننده ای سر چهارراه ها حضور دارد؛ از نوزاد چند روزه گرفته تا دختران و پسران جوان و …. نوزادها در حالی که به پشت مادران یا دختران و حتی زن هایی غیر از مادرانشان بسته شده اند، هر روز در معرض آلودگی های فراوانی قرار دارند و جانشان به شدت در خطر است. بچه ها سه سال تا شش سال هم چون درک دقیقی از ترس و خطر ندارند، با هیچ تهدیدی از شیشه شویی دست برنمی دارند.
یک ماه پیش، دختری شش ساله در میدان توحید دستمال کاغذی می فروخت. یک راننده برای خلاصی از دست دخترک، کمی جلو رفت که باعث شد پای دختر زیر چرخ ماشین بماند. دختر شروع به گریه کرد. پسرکی از بچه ها کار برای کمک به او کنارش رفت و بعد به راننده اعتراض کرد اما راننده گفت دروغ میگه و بعد از سبز شدن چراغ حرکت کرد. من که در فاصله ای کم شاهد ماجرا بودم پشت سر ماشین حرکت کردم و با چراغ زدن به راننده اشاره کردم کنار بزند تا مطلبی را بگویم. کنار زد. من هم ایستادم کنارش و ماجرا را گفتم. گفت نه! اصلاً اینطوری نبود. خودش می دانست که این مساله اتفاق افتاده اما ترس از ماجراهای بعدی مانع از پذیرش می شد. به هر حال ماجرا گذشت تا اینکه خودم هم با این مساله روبرو شدم. وقتی نزدیک چراغ قرمز رسیدم، اول سعی کردم تا جایی که امکان دارد دور از بچه ها پشت چراغ بایستم اما پسرک حدوداً سه ساله ای به سمت ماشین آمد و خواست شیشه را تمیز کند. گفتم پسرم، نمیخوام شیشه رو تمیز کنی. مرسی. شیشه تمیزه اما فایده نداشت و او شروع به کار کرد. چراغ ثانیه های آخر را طی می کرد. گفتم چراغ داره سبز میشه، لطفاً برو کنار خطرناکه! اما اصلاً گوش نمی داد تا اینکه چراغ سبز شد و همه ماشین های پشت سر با بوق زدن اعتراضشان رو اعلام کردند. گفتم برو کنار خطرناکه اما این دفعه پسرک با دو دست آینه ماشین را بغل کرد و من مانده بودم با این بچه چه کار کنم. هم ناراحت بودم و هم عصبی. پولی از کیفم درآوردم و به او دادم. رفت.
اما فقط همین یک بار نبود. دفعه بعد در حالی که قصد داشتم بعد از چراغی شتاب بگیرم، ناگهان پسرک هفت هشت ساله دستمال به دستی از لای درختچه های وسط خیابان جلوی ماشین پرید و من ناگهان روی ترمز زدم که خوشبختانه اتفاقی نیفتاد اما پسرک با لبخندی از جلوی ماشین کنار رفت و پشت سرش مرد بلندقدی از لای بوته ها بیرون آمد که او هم دستمال به دست داشت.
درباره اینکه چقدر این کار با برنامه ریزی و تشویق و آموزش صاحبان اصلی این کسب و کارها انجام می شود، نمی توان چیزی گفت. اساساً آمار دقیقی هم در این زمینه ها وجود ندارد. اما به نظر می رسد ساماندهی و بازگرداندن بچه ها خیابان به محیط های امن، نیازمند اراده ای برای انجام این کار و مقابله جدی با سرشاخه های باندهای تکدی گری بچه ها است.
از طرفی برخی روانشناسان و کارشناسان به درستی معتقدند که در برخورد با این بچه ها باید به آنان احترام گذاشت و نباید عزت نفس و کرامت انسانی شان را خدشه دار کرد. اما واقعاً در شرایطی مانند مصداق هایی که گفته شد، کار درست چیست؟ شما در چنین موقعیت هایی چه می کنید؟
منبع: زندگی روز